محل تبلیغات شما



درووووود

یه بار که نوبت داده بودن یهو زنگ زدن گفتن کار پیش اومده واسه دکترامون کنسله.

خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ۲۹ دی ماه سال ۹۸ من به کمیسیون پیوستم

از امتحان زبان تخصصی برمیگشتم اومدم خونه آماده شدم که قبل از ۱۲ پزشک قانونی باشم

شعبه اش اون قبلی نبود این یکی سمت محله ی شهناز هست پشت پلیس +۱۰ فکر کنم

توی کوچه ای که املاک وزرا سرش هست اولین ساختمون سمت راست هست هیچ تابلویی هم نداره و البته گفتن که دارن مکانش رو تغییر میدن.

من رفتم یه عالمه منتظررر تا بالاخره ۳ رفتم تو فکر کنم

یه خانم دیگر هم که ترنس بودن اونجا بودن و ایشون بعد از من باید میرفتن تو اتاق پیش دکترا(مهرا خانم که امیدوارم هرجا باشن شاد باشن)

و خبر جالب و کمی استرس آور این بود که دکتر صدیقی که همیشه توی جلسات کمیسیون بودن این دفعه نبودن و سه تا آدم جدید حضور داشتن و من باید باهاشون رو به رو میشدم

رفتم تو اتاق(اول تنها)

دو روانشناس و یک روانپزشک که رئیس کمیسیون پزشکی بودن حضور داشتن(۲آقا و یک خانم)

گفتن خودت رو معرفی کن کردم و سوالات شروع شد

بچه ها واقعا همون سوال های تکرارییی ای هست که صد ساله داریم به همه میگیم

فقط کمی استرسش بیشتره

من اون روز هیچی نخورده بودم و تا صبحش واسه تموم کردن امتحان بیدار بودم شرایط جسمی و مغزی خوبی نداشتم خودم کمی عصبی بودم انگار! اما حس کردم قصد اون روانپزشک این بود که منو عصبی تر کنه!

پشت سرهم سوال میپرسید و نمیذاشت من پاسخم کامل شه و هی می پرید وسط حرفام

بعد همش گیر داده بود به صحبت کردن درباره ی کسی که قبلا توی زندگیم بوده ! حالا سوال ها جنبه ای دارن که بهتره خودتون برین و بفهمین چگونه هست

پس از کلی صحبت من رفتم بیرون و مامانم رو خواستن .مامانم هم کلی صحبت کرده بود و به ما گفتن برین اول هفته ی بعد برین دادگاه رای مشخص شده هست اون موقع

ما هم رفتیم (فاصله اش تا خونمون زیاد بود)جلوی در خونه که رسیدم

خانم شیخ پور(پزشک قانونی ) تماس گرفتن و گفتن دکترا میگن برگردین چند تا سوال دیگه هنوز باید بپرسیم!!

سوختم!!!

دوباره اون همه راه رو برگشتیم و رفتم تو دوباره چند تا سوال پرسیدن و من حقیقتا عصبانی شدم ولی به روی خودم نیاوردم زیاد

فقط انقدر میخواستن سر به تن اون دکترای عزیز نباشه(البته فقط رئیس کمیسیون فکر کنم دکتر میرهادی) وگرنه اون یکی آقا بد نبودن البته هیچی نمیگفت

اون خانم هم چشم های مهربون و عمیقی داشت

در هر صورت 

میگفتم که

انقدر میخواستم بکشمشون که هر چی میپرسید  میگفتم چون بدیهی هست خیلی آشکاره

و هی میگفت به سوال من جواب بده 

خلاصه تموم شد 

اول هفته ی دیگر میرم دادگاه و مجوزم رو میگیرم

مجوز مال من نباشه مال کی باشه 

این همه علافی و درگیری رو مامانم به جون خریده

همه جا همراه من بوده

عاشقانه دوستت دارم 

امیدوارم عنوان پست بعدی من مجوز باشه و بتونم یک راه ۸ ساله رو اینگونه به پایان نزدیک کنم

پایان وجود نداره همه چیز آغازه منظور من پایان راه مزخرف مجوز گرفتن و رواندرمانی ها و مشاوره هاست

الان دارم به آهنگ های بسیار جذاب beth hart گوش میدم و تایپ میکنم

گوش بدین موزیک هاش رو 

به شادی

 


درود فراوان

دیروز خانم شیخ پور بهم زنگ زدن گفتن مشکلی توی پروندت هست دکتر صدیق چند چیز رو ننوشته باید بیای اینجا ما نامه رو میدیم بدی به دکتر کامل کنه بیاری تا سریع واست نوبت بذارم

گفت خودمون با دکتر هماهنگ کردیم .من هم امروز رفتم نامه رو گرفتم امروز عصر هم مامانم نامه رو میبره مطب

به زدی هم میبریمش دوباره پزشک قانونی

راستی

یکی از بچه ها واسم پیامی گذاشته بود و راه ارتباطی بیشتری رو می خواست

شما آدرس جیمیل تون رو اشتباه داده بودن من میل زدم بهتون اما نمی رسید چون آدرس اشتباه بود

بچه ها اگه راه ارتباطی بیشتری با من میخواین 

davin.zolfaghari77@gmail.com

شاد باشییییین


دروود فراوان 

بالاخره در تاریخ ۴دی ماه سال۹۸،من رفتم برای کارای نهاییم پزشک قانونی و دوباره نزدیک به سه ساعت معطل بودیم تا اسمم رو خوندن و رفتم تو اتاق و متاسفانه توی مدارکم آزمایش هورمون رو نذاشته بودیم یادمون رفته بود ببریمش .مامانم صبح قبل از رفتن گفت که چک کن من گفتم همه چی هست ولی خب نبود.

اما

به نظر من خود افراد پزشک قانونی باید توضیح بدن چه مدارکی رو باید همراه داشته باشیم

آخرین دفعه ای که رفته بودم اونجا یعنی ۶-۷ماه پیش،فقط اون نامه ای رو دادن که مثلا واسه رواندرمانی تحت نظر دکتر صدیق بود.نگفتن دفعه ی بعدی که اومدی چیا رو بیار.درسته که خودمون میفهمیم اما باید به صورت کاملا واضحی همه چی رو بگن .

من عصبی شده بودم که بعد از نزدیک به سه ساعت رفتیم داخل،حالا میگه نه نمیشه پروندت رو تشکیل بدیم!!گفتم شما باید بگین ما چیا رو بیاریم و خانم دکتری که اونجا بود لبخندی زد و گفت نه دکتر صدیق دیگه خودشون میدونن چی بگن و منم گفتم ولی ایشون نگفتن و عصبی بودم چرت و پرت میگفتم مامانم گفت نه اشتباه از ما بوده.

در هر صورت ما رو فرستادن توی اتاق دیگری (اتاق۸)،قبلش اتاق ۵ بودیم.

ما رو فرستادن پیش خانم شیخی پور یا شیخی زاده یا شیخی

و گفتن که حالا بابت حق کمیسیونی که قراره تشکیل بشه هم ۱۶۵ تومن دیگه رو باید واریز کنید.دویست و خرده ای بود که یه مقداریشو سری قبل ازمون گرفته بودن.

مامانم رفت پذیرش واریز کرد فیش رو آورد خانمه گفت شما مامانش هستی؟

گفت آره

گفت چه قدر خوبین و رو به من گفت خیلی باید قدر بدونی و باهم صحبت کردن و مامانم گفت که من تمام تلاشم رو میکنم که خوشحال تر باشه و

خانم شیخی به اون آقایی که چای میریخت گفت برای این خانم هم بریزین و خلاصه جو صمیمانه ای برقرار شد و باهم کلی صحبت کردیم.مامانم گفت من شنبه خودم واستون اون برگه ی آزمایش هورمون رو میارم و حل شد.بعد هم چند سوال از من پرسید و نوشت توی برگه ای که قراره توسط دکتر اتاق۵ مطالعه بشه که اگه دیگه تشخیص بدن نیازمند مشاوره نیستم بعد نوبت کمیسیون رو بدن.

امروز اون شنبه بود و مامانم آزمایش رو به پروندم اضافه کرد .

من دیگه نرفتم خودش رفت

بچه ها 

نه تنها به خاطر این موارد 

به خاطر همه چی

مادرم تمام وجود منه

همیشه توی زندگیم و تمام مسائلم من رو حمایت میکنه.

یه چیز جالب

همون برگه ای که اون خانم داشت از زبون من مینوشت یه قسمتش درباره ی دوست دختر داشتن بود

اول خانم شیخی پرسید دوستی که دختر باشه داشتی؟ و من درست متوجه نشدم گفتم منظورتون چیه گفت یعنی اینکه دوست دختر داری؟

گفتم نه

ولی

داشتم

بعد مامانمم سریع همراهیم کرد بله بله داشته 

خانم شیخی گفت میدونست داستان تو رو؟ بعد مامانم دیگه جواب میدادبله بله میدونست هم سن هم بودن و مشکلی نداشتن و  

اونجا با خودم میگفتم اوه خدای من این مامان من چه قدر خففنه

من بیان کردم که به خاطر امتحانا توی هر تاریخی نمیتونم بیام برای روز کمیسیون.خانم شیخی گفت قبل از اینکه تاریخ رو مشخص کنم با خودت هماهنگ میکنم.

زنده باد زندگی

عاشقشم

از ترنس بودنم لذت میبرم

بچه ها 

یک زمانی فکر میکردم کل فکر و زندگیم همین ترنس بودنه

الان میفهمم که نه اون خیلی خیلی سطحی بوده

واقعا من بهش الان فکرم نمیکنم

یعنی خیلی عادی و نرماله این زندگی برای من

چند ساال هست که من کلا با تیپ پسرونه ام زندگی میکنم جز دانشگاه

و میبینم که همه چی خوبه و من به ابعاد دیگر زندگیم دارم فکر میکنم

واقعا دیگه جز اولویت های اول فکریم نیست

الان دیگه روی این قضیه تعصب ندارم

گاردی ندارم

و همیشه

راحت باشین

سخت نگیرین

البته من هم بودم توی اون دوران سخت گرفتن ها و

شاااد باشین

امیدوارم نوشته هام به دردتون بخوره

بدرود

 

 


امشب در تاریخ ۲۴آذر ماه سال ۱۳۹۸ پس از ۷-۸سال 

روانپزشک و مشاور رفتنای مداوم من به پایان رسید

پایین ساختمون پزشکان جالینوس(دکتر صدیق)،مامانم رو بغل کردم گفتم به مناسب اینکه دیگه رنگ اینجا رو نمیبینیم

همه ی روزهام از جلوی چشمام میگذره 

اشک شوق اشک شوق 

برای رسیدن به این شب

شب های زیادی رو نا امید، با امید ، گذروندم 

تبریک میگم به خودم

دروود خوبین؟

من که خودم به صورت شخصی و خانوادگی ۲۰۰بار رواندرمانیم رو گذروندم

ولی دوباره دادگاه اون ۶ماه رو طبق قانون داده حالا من پیش یکی از دکترای مورد تایید خود دادگاه دارم میگذرونم دوباره

البته دکتر خودم بودن قبلا 

دکتر حمزه صدیق

چیز خاصی نمیگیم بیشتر میرم امضا کنه واسم که این ماه ها پر شن و برم نوبت کمیسیون اصلی رو بگیرم

یادم نیست درباره ی پزشکی قانونی و نامشون گفتم یا نه

ولی خب نامه ای مبنی بر گذروندن ۶ماه رو دادن که بعدش دیگه برم نوبت کمیسیون اصلی رو بگیرم و برم واسه مجوز

۶ماهه آبان-آذر تمومه

من دیگه تا پایان این ترم دانشگاهم به احتمال زیاد میگیرم مجوز رو

جلسه ی آخری هم که رفتیم با مامانم

گفت دوباره آزمایش هورمون رو بدم چون واسه پروندم اصن لازمه

از قیافم مشخص بود کلافه ام گفت نه خب منم نگم دوباره برت میگردونن باید داشته باشی 

آزمون  شخصیت و آی کی یو رو دادم 

هورمون هم توی همین هفته میدم

ماه بعد هم میرم پیش دکتر دوباره

دیگه کم کم به آخرای راه مجوز گیری دارم نزدیک میشم

راستی

طبق برنامه ریزیام میخوام همون۴یا۵یا۶ماه دیگه زدن هورمون رو آغاز کنم

وقتی جلوی دکتر اینو گفتم مامانم تعجب کرد و توقع نداشت من بخوام این کارو بکنم

کمی صحبت کردیم دیگه قرار شد بعدا ادامه بدیم 

اما من جدی هستم برای تصمیمم

ولی مامانم گفت دکترای غدد اینجا خوب نیستن و از این جور داستانا 

چی بگم.

کلا هم روزهام رو مشغول رفتن به دانشگاه و تمرین موسیقی میگذرونم

زندگی کلا زیباست 

بدروووود

 

 


 

درووود فراوان چه طورین؟بچه ها من اصلا یادم نیست کی رفتم پزشک قانونی همون روزا ننوشتم ولی الان عذاب وجدان گرفتم

همونطور که گفتم از قاضی نامه گرفتم که بیام پزشک قانونی واونا هم با دکترم هماهنگ بشن و در آخر وقت کمیسیون بدن

من رفتم اونجا

ساعت های خیلی زیادی رو معطل شدم

با اینکه از ساعت8 صبح من و مامانم اونجا بودیم اما 11:30تونستیم بریم پیش دکتر پزشک قانونی

فاجعه بار ترین اتفاق زندگیم اونجا افتاد 

معاینه ی بدنی

از سینه ها و پرده ی بکارت!

شاید شما هم الان توی ذهنتون بگین اوه خدا!

من اونجا هم توی ذهنم هم بلند این موضوع رو گفتم!گفتم امکان نداره حتما راه دیگری هم هست و گفت نه!

خلاصه این قسمت از کابوس اون روز گذشت

تا نزدیک به شب اون روز عصبی بودم

اما گذشت و امیدوارم یا واسه بچه ها پیش نیاد یا زود از ذهنشون بره

در هر صورت

یه نامه ی محرمانه (چون بسته هست)از پزشک قانونی برای دکترم گرفتم

گفتن گزارش رو دکترت واسه ما مینویسه و وقت کمیسیون میدیم بهت

که من دیگه نرفتم خیلی درگیر دانشگاه و اینام و حقیقتا حوصله هم نداشتم

حالا هفته ی بعدی حتما میرم.

انقدر که آدمو توی روال کارها معطل میکنن آدم رغبت نمیکنه بره پیگیری کنه

اینم از خبر ها

زندگی زیباست

روزی این مراحل فقط در تصور من بود

الان اما واقعیت

و اینکه همییشه در تصوراتم توی تمام این مراحل کسیو به عنوان شریک احساسیم کنارم داشتم که مانند خودم پیگیر کارام بود و وقتایی که توی اون صف ها و علافی ها تنهام کنارم بود انگیزه ی شیرینی بود.

الان اما

فهمیدم که قرار نیست همه چی به اون صورت باشه هر از گاهی حسرت میخورم

چون دیگه بدون اینکه کسی پیگیر کارام باشه میرم جلو و معمولا دو سه روز بعد هر کاری به رفیق صمیمیم میگم حتی

اما زندگی زیباست و بهترین ها در انتظار منه

 

زنده باد زندگی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پروپوزال، پایان نامه و مقاله! سیمان